جامعه شناسی صلح



25 آذر در تقویم ملی ایران روز پژوهش نام گذاری شده و همچون بسیاری مناسبتهای نظیر، مراسم های گرامیداشت برگزار می شود. بااینحال می توان پرسید که وضعیت پژوهش و پژوهشگران در ساختار اجتماعی-ی ایران چگونه است؟

در این رابطه نکات زیر قابل اعتنا می باشد:

1. پژوهش رابطه مستقیم با نهاد دانشگاه دارد. فی الواقع متولی امر تحقیق نهاد آموزش است. بنابراین فعل پژوهش و فاعل پژوهشگری عمدتا از متن این جمعیت برخواهد خواست. موج گسترده مدرک گرایی، ماهیت دانش را به کالا تبدیل نموده است. دانش به مثابه کالا فاقد فهم صحیح سوژه و ژرفای تحقیقی است. تخلف مذکور به شکل پایان نامه نویسی خودش را بروز داده است که دو بعد دارد: خریدار و فروشنده. 

2. کالایی شدن دانش ناظر بر فرم گرا بودن آن است. فرمالیته سازی و صورت گرایی دانش در قالب حجم گسترده فارغ التحصیلان مقاطع عالی قابل رصد است. می توان مشاهده نمود که سطح دانش متناظر با مقطع تحصیلی رشد پیدا نمی کند. دانش آموختگان مقاطع عالی غالبا توان تولید -حتی بعضا مصرف بهینه- محتوای رشته تخصصی خویش را ندارند. تنها اقلیتی از این جمعیت توانایی دارند تا به تحلیلگری داده ها و تولید دانش اصیل در تخصص خود بپردازند. اکثریت دیگر به عنوان خریداران کالای دانش ظاهر می شوند. آنها هزینه می کنند و علم دیگری را به نام خود ثبت می کنند.

3. بعد دوم کالایی شدن دانش ناظر بر بحران بیکاری فارغ التحصیلان می باشد.  سالانه جمعیتی بزرگ از دانشگاه خارج می گردند که شرایط جذب در بازار را ندارند. بخشی از این جمعیت دارای تسلط کافی بر مباحث تخصصیشان هستند اما در جایابی شغلی ناکام می مانند. فروشندگان کالای دانش غالبا از این جمعیت می باشند. بعد دوم رابطه اقتصادی مذکور یعنی فروشندگان پایان نامه از این سنخ هستند.

4. پژوهشگران باقی مانده، خود دو دسته هستند:

الف. دسته نخست در سازمانهای دانشگاهی و دولتی اشتغال دارند. اول آنکه این جمعیت خود در معرض فروافتادن به زیست اداری و دور شدن از پژوهش قرار دارد. 
دوم آنکه وابستگی آنها به ارتزاق دولتی محدودیتهای خاص خود را به همراه دارد و عرصه تحقیق را تنگ می کند. 
سوم آنکه بعضا سواستفاده اساتید از تحقیقات دانشجویی خطری بالقوه برای اخلاق پژوهشی است. نکته ای که در حال حاضر درباره مقالات دانشگاهی مشاهده می شود.

ب. دسته دوم پژوهشگرانی هستند که بدون وابستگی شغلی به نهادهای دولتی، بطور مستقل کار می کنند. آنها علی رغم مضیقه مالی همچنان در عرصه پژوهش فعال هستند. تولیداتشان نیز ارزشمند است. بخش مهمی از تولیدات علمی و تحرک فکری جامعه توسط این مجموعه تولید می شوند. وضعیت این طیف مشمول فشارهای فقر است. ااما بایستی توسط نهادهای متولی دانش حمایت شوند اما ساختارها و اراده حمایتی لازم مشاهده نمی شود. جامعه نیز اگرچه نسبت به پژوهشگر احترام قائل بوده اما در گیر و دار مناقشات روزمره این احترام به بی تفاوتی بدل شده است.

اینگونه پژوهش و پژوهشگری در ایران زیر فشار فقر و فقدان سرمایه مالی، پرولتاریزه شده است!

سرنوشت تیره و تار برای اهل قلم که به اخلاق حرفه ای وفادار مانده است. اخلاق گرایی اش سبب شده متحمل خسارت اقتصادی و طبقاتی گردد. این فشارها و آسیبها برای پژوهشگران علوم انسانی خاصه جامعه شناسی بیش از سایر علوم است.

تهدیدی جدی که می توان آن را تهدیدی تمدنی دانست. آنچنان که فلاسفه عهد کهن گفته اند افول یک تمدن از آنجا آغاز می شود که اندیشمندانش را محترم نشمارد.

■ با احترام به 25 آذر روز ملی پژوهش



مشام جامعه شناسانه متاثر از تاریخ است. متفکر اجتماعی همواره به دایره گذشته چشم دارد. همواره این سوال برایش مطرح است: چه مناسبتی بین "منِ امروز" با "منِ تاریخی" وجود دارد؟

منِ ایرانی در تاریخ معاصر غالبا یک وجه   ی دارد. حیات فردی را با حیات جمعی گره زده و نسبت به کنشهای نهاد قدرت حساس است و واکنش نشان می دهد.

براین مبنا یکی از "من های ی" شاخص در دوره معاصر همانا چریک است. شخصیت چریک و نبرد چریکی به عنوان دو سطح خرد و کلان قابل تحلیل است.

در حالیکه دو سازمان چریکی مجاهدین و فدایی خلق در صفت چریک شهرت بیشتری دارند، واکاوی اسناد و مداقه در کارنامه آن دو نشان می دهد که در مقام عمل کمتر فعل چریکی انجام داده اند. مدام در معرض زندان و اعدام قرار داشتند این در حالی است که دهه آخر قرن پیش شاهد جدی ترین تحرک چریکی کشور در خطه ی گیلان بود.

جنبش جنگل به رهبری میرزا کوچک خان طولانی ترین، پرتحرک ترین و جدی ترین جنبش چریکی ایران معاصر بوده است.

در فاصله هفت ساله ی 1293 تا 1300 همانا جغرافیای گیلان و استانهای هم جوار متاثر از فعالیت مسلحانه بود. جمعیتی که با سه هدف حفظ تمامیت ارضی، مبارزه با استبداد ی و ارتقای عدالت اجتماعی اعلام حضور داشتند.

رومه جنگل، ارگان جنبش در شماره 13 نوشت: "جنگلی وقتی اسلحه را از خود دور می کند که مطمئن باشد افراد ایرانی از تطاول متصدیان خارجه و ستمکاران داخله حائز اهمیت و واجد رفاهیت گردیده". *

برای تحقق این هدف زیست چریکی انتخاب شد. دو سال زندگی پارتیزانی در کوهها و جنگلهای گیلان آغاز کار بود تا پیروزی اولیه و حکمرانی دو ساله بر گیلان در 1295. فشار نظامی انگلیسی ها و روسهای تزاری منجر به سقوط حمکرانی مذکور و بازگشت به زندگی چریکی شد تا پیروزی دوم و تاسیس حکومت شورایی در 1300 که دیری نپایید.

این زندگی یک چریک است. تجلی دشواری در همه ابعاد. خواب و خوراک. سرما و گرما. تنفس در خواب خطر.  "لذت روزمره" مفهومش را از دست داده و به عرصه آرمان عروج کرده است.

بنابراین در بررسی سبک زندگی چریک می توان تصریح کرد ابدا رابطه ای مستقیم بین آن من تاریخی و من امروز ایرانی وجود ندارد.

جامعه از مرحله پیشامدرن و هرج و مرج عبور کرده است. دو مقوله امنیت اجتماعی و سبک زندگی مدرن، مناسبات خاص خودش را به شهروند القا نموده که مناسبات چریکی در آن بین نیست. مواجهه فرهنگ روزمره نیز با زندگی چریکی مواجهه ای منتقدانه و بعضا نفی گونه است.

این گزاره ها برای شهروند امروز محل الگوبرداری نیست:
● میرزا در جنگل زندگی کرد. در سرمای کوهستان و گرمای شرجی.
● میرزا در قامت یک چریک آرامش یک خانه و داشتن خانواده را تجربه نکرد.
●میرزا حقوق ماهیانه و انباشت ثروت نداشت.
● میرزا طی یک مهاجرت بزرگ با اندک نفراتش از غرب تا شرق گیلان را پیاده راهپیمایی کرد.
.

این مولفه ها، در انسان عقل گرا، محاسبه گر و مصرفی دهه نود کمتر محل پذیرش است. انسانی تحصیلکرده که در پی اشتغال، تشکیل خانواده و بهره مندی از لذات روزمره است. به نظر می رسد این یک تحول گریپذیر است که جوامع منبعث از تحولات جهانی طی می کنند. شبیه آنچه روستو در نظریه توسعه جوامع اشاره می کند.

با اینحال منِ امروزین یک رابطه ی هستی شناسانه با آن منِ تاریخی دارد. آن نیز "منِ آرزومند" است. اگرچه شهروند ایرانی کنونی با تجربه چند جنبش و کودتا و انقلاب و اصلاح، کمتر روحیه آرمان گرایانه دارد اما منِ آرزومندش با منِ تاریخی میرزا اشتراکاتی دارد.

1. وطن دوستی و حفظ استقلال ارضی: میرزا در نامه به سفیر شوروی می نویسد: "مقصود من و یارانم حفظ استقلال مملکت و اصلاح و تقویت مرکز است. تجزیه گیلان را که مقدمه ملوک الطوایفی است همچنین ضعف کشور را خیانت صریح می دانم".*

2. مذهب:
میرزا دارای جهانبینی مذهبی بود اما نواندیشی دینی اش او را از طیف سنتی متمایز می کرد. نماینده وی در سخنرانی درگز تاکید نمود: " برادران! اسم هیات اتحاد اسلام نباید ایرانیهای غیرمسلمان را از کوشش در راه استقلال مملکت باز داشته . برادران ارمنی ما. از نقطه نظر ایرانیت در تمام شئون ملی با ایرانیهای مسلمان برابرند. همه اعضای بدن هستیم".*

3. استبداد ی:
اسناد جنگل و سخنرانیهای میرزا ناظر بر دو مولفه آزادی خواهی و قانون مداری است که در ضدیت با استبداد طرح می شود.

مرامنامه جنبش جنگل حتی در بعضی موارد از قانون مشروطه مترقی تر نوشته شده است. اصول 1. 4. 6. 7. و . مرامنامه همگی موید این نکته است. اصل هفتم اورده است که "آزادی فکر، عقیده، اجتماعات، مطبوعات، کار، کلام" و اصل 9 اورده است: "تساوی زن و مرد در حقوق مدنی و اجتماعی".* دقت شود که این اصول حدود یک قرن پیش نوشته شده است!

4. عدالت اجتماعی؛
در گزارش مستشاران روس درباره میرزا اورده
شده :"او پرچمدار شعارهای اجتماعی است". همچنین روشار دراینباره نوشته: "هدف جنگلی ها این بود که بهره برداری از منابع کانی ملی توسط بیگانگان پایان یابد و سرمایه ملی در راه توسعه صنعت و راه اهن و کارخانه نساجی و چرم سازی ملی به کار رود".*

من امروزی ایرانی با این من تاریخی کماکان ارتباط دارد.

حس ملی گرایی من امروز نیز در این خواسته و روحیه با من تاریخی مشترک است. اگرچه سده اخیر شاهد خرده جنبش های تجزیه طلب در برخی نواحی بوده ایم و منطقه خاورمیانه نیز متاثر از جنگ نفت و انرژی بوده است، بااینحال پژوهشها نشان می دهد حس ملی گرایی در منِ ایرانی امروز زنده و فعال است.

مولفه مذهب علی رغم دگردیسی های جدی و قشری در دهه های اخیر همچنان مولفه ای جدی در منِ امروزی است. همینطور می توان مشاهده کرد که چرخش اجتماعی دینداران بعضا در جهت نواندیشی دینی از جنس کوچک خان بوده است.

روحیه قانون گرایی و آزادی طلبی همچنان در منِ ایرانی وجود دارد و تلاشها گسترده تر شده است. با تحول عرصه عمومی به سمت جامعه مدنی این امر به اشکال دیگر بازتولید گردیده. تحولات رسانه ای نیز بر عمق این تحولات افزوده است. بااینحال قانون گرایی یک چالش جدی است که همچنان نهادینه نشده و در تهدید مستمر قرار دارد.

عدالت اجتماعی با تاکید بر کاهش فاصله طبقاتی، برخورد با فساد دیوانی، افزایش نهاد آموزش و سلامت در سرلیست مطالبات منِ امروزی قرار دارد. حساسیت اقشار اجتماعی به فساد مالی مدیران ارشد از این زمره است.

در یک جمع بندی می توان اذعان داشت که میرزاکوچک به عنوان یک چریک ارتباطش را از دست داده است. اما منِ تاریخی اش مستعد همراهی با منِ امروز است.

*جریان شناسی ی جنبش جنگل. 1391. عباس نعیمی جورشری. تهران: انتشارات چاپخش 


زن در زن بودنش دچار دشواری های خاص خودش است. چه در نگی فیزیولوژیک، چه در نگی ساختاری و چه در نگی الهام بخش. تاکید این قلم بر ساحت دوم است.

الف. زن در وجه فیزیولوژیک دچار رنجی دوره ای است. رنجی که تا سالهای متمادی همراهیش می کند. ابژه ای که آفرینش برایش در نظر گرفته است. اگرچه خصیصه زایش و مادرشدن تصویری تحسین برانگیز و باشکوه از او ارایه می دهد.

این رنج دوره ای و طولانی، در گفتمان های عمومی، به امری عادی تبدیل شده که خود ناشی از تکرار آن است اما کماکان گستره ای ازمثالهای رنج را می آفریند. واژه، مفهوم درونی خودش را از دست داده اما تاثیر بیرونی اش پابرجاست. در ارتباطات از اهمیت افتاده است اما متغیر موثر بر همان ارتباطات است و گره ایجاد می کند.

ب. زن در وجه ساختار اجتماعی، در چارچوبی تعریف می شود که جامعه و تاریخ برایش تقدیر نموده است. سبژه ای تعین یافته!

در این وجه بیش از همتای مرد خود، مهار شده است. یا به نام سنت در خانه حبس شده یا به نام مدرنیته ابزار فرهنگ مصرف گردیده است. یا جاودانگی شگرفی از مفهوم "ممنوعه" را با خود یدک می کشد. یا آنکه به شی ناچیزی در مناسبات بازار کاسته شده است. چنان منبعی برای کسب درآمد.

پروین بختیار نژاد ناظر بر خشونت سنتی، تحقیق مفصلی دارد درباره خودسوزی ن در نواحی طایفه ای و قبیله ای ایران. اینکه خشونت و رنج به آن پیک روانی می رسد که فرد خودش را آتش می زند! 
مکتب فرانکفورت و تئودور آدرنو نیز ناظر بر خشونت مدرن، به نقد کالایی شدن فرهنگ می پردازد. همان نقطه ای که نگی ابزار تبلیغ و تشویق مصرف است.

نگاهی به تاریخ نگی به شما خواهد گفت که زن بطور مستمر در معرض خشونت فیزیکی و تعرض قرار داشته است. جهان فیزیکی با او مهربان نبوده اگرچه این امر خود تابعی از جغرافیا و تاریخ است. زن مفهوم "لذت" را پرورش داده، به اوج برده اما خود از برج "امنیت" سقوط کرده است. دوگانه لذت-امنیت! 

این خود نه یک خود فردی بلکه یک خود قشری است که بعضا خصلت طبقاتی هم یافته. او در جنسیتش یکی از مقصدهای چندگانه تعرض بوده است.

تعرضی که محصول تلفیق جذبه های جنسی او با آموزه های فرهنگی جوامع بوده است. خواه جامعه کهن باستانی، خواه جامعه برده داری، خواه جامعه فئودالی و خواه جامعه سرمایه داری.

در این تناوب مارکسیستی دوره های اجتماعی، زن همواره در معرض خشونت بوده است. خاصه در جنگهای گوناگون! پژوهشهای جامعه شناختی نشان داده که ن پس از کودکان در معرض بیشترین اسیبها قرار داشته اند. گاه به نام قومیت به بردگی رفته اند و گاه به نام غنیمت به کنیزی. در جنگ مدرن نیز این مفاهیم خودش را بازتولید کرده اند. تجلی دیگری از جایگاه فرودست.

نباید فراموش کرد که مرد نیز در مذکر بودنش گاه قربانی همان ساختارهای خشن بوده است که زن! این نکته از نگاه اغلب مکاتب فمینیستی دور می ماند و در شرح مساله دچار تقلیل گرایی می شوند. به واقع مشکل نه جنسیت بلکه ساختارهای قدرت است که در لباسهای گوناگون بروز و ظهور دارد. جنسیت نیز لباسی است از آن مجموعه که قدرت بر تن می کند. 

دیرینه شناسی فوکو در تبیین این امر توانمند است. رابطه قدرت و والیته ذیل پنج وجه خودش را نشان می دهد:
1. رابطه سلبی؛ میان قدرت و هرگز رابطه ای برقرار نمی شود مگر بصورت سلبی یعنی دفع و طرد و ممانعت و اختفا و نقاب زدن.
2. مرجع قاعده؛ قدرت اساسا قوانینش را به تحمیل می کند.
3. چرخه ممنوعیت؛ هدف قدرت این است که از خودش منصرف شود و ابزار تهدید بدل گردد.
4. منطق سانسور؛ نباید از آنچه ممنوع است سخن گفت تا آن حد که در واقعیت باطل شود.
5. وحدت سامانه؛ قدرت به شکل چرخ دنده های بی پایان قانون و ممنوعیت و سانسور عمل می کند.

ج. بر اهمیت این بحث وجه دیگری نیز متصور است. وجه الهام بخشی زن! که گاه او را رب النوع زیبایی نموده و گاه عرصه ی معراج پیامبران.

زن در طول تاریخ به عنوان انعکاس ظرافت و هارمونی آفرینش، انگیزه شگفت انگیز بسیاری از اشعار شاعران، نقاشی نقاشان، طراحی معماران، نت نویسی آهنگسازان و طی طریقت عارفان بوده است. اگر زن را از عرصه حذف کنید، بخش عمده ای از آثار هنری و شناخت شناسانه ی بشر نیز حذف خواهد شد.

بنابراین ثقل سخن اینجاست که زن وارث رنجهای تاریخی جنسیتش است. بایستی کمک نمود از تحقیر رهایی یابد. بایستی کمک نمود در تقلا و کشکمش اجتماعی، محترم شمرده شود. از قضا مرد باید یاری گر این اصلاحات اجتماعی باشد زیرا برخلاف باور سنتی، ارتقا و بهبود جایگاه ن برای خود مردان مفید است! فهم مشترک و روح بالنده تری از زیست جمعی را رقم می زند.

تصریح اینکه نگارنده نسبت به بهبود شرایط در آینده نزدیک جهان و ایران خوش بین نیست اما معتقد است نمودار کلی تحولات مثبت می باشد.


اکنون که در عبور از 32 سالگی قرار دارم، نزدیک هزار عنوان کتاب را در ذهن مرور می کنم که خوانده ام. همه آنها برایم ارزشمند و عزیز هستند. حدود هفتصد عنوانشان را در کتابخانه شخصی دارم. هرکدام بر من افزوده اند. اما از بین آنها کتابهایی بوده اند که تاثیری عمیق تر و ماندگارتر بر من داشتند. لیست زیر شامل همان کتابها است. و می توانم اعتراف کنم که بعضیشان آنقدر برایم نوستالوژیک هستند که دلم می گیرد و بغض می کنم.

.

(لیست اولویت بندی نشده است)


●تخصصی خارجی:

○گروندریسه. کارل مارکس

○چیستی علم. چالمرز

○جامعه باز و دشمنان آن. کارل پوپر

○اخلاق پروتستانی و روحیه سرمایه داری. ماکس وبر

○صور بنیادی حیات دینی. امیل دورکیم

○اغوا. ژان بودریار

○ترس و لرز. کی یر کگور

○تاریخ جنون. میشل فوکو

○توتالیتاریسم. هانا آرنت

○نظریه جامعه شناسی در دوران معاصر. جرج ریتزر

○زندگی و اندیشه بزرگان جامعه شناسی. لوییس کوزر

○مراحل اساسی سیر اندیشه در جامعه شناسی. ریمون آرون

○نظریه کنش ارتباطی. یورگن هابرماس

○تئوریهای انقلاب. استن تیلور


●تخصصی داخلی:

○ایران بین دو انقلاب. یرواند ابراهامیان

○اقتصاد ی ایران. همایون کاتوزیان

○تضاد دولت و ملت. همایون کاتوزیان

○مقاومت شکننده. جان فورن

○مذهب علیه مذهب. علی شریعتی

○گذشته چراغ راه اینده. جامی

○انقلاب مشروطه. ژانت آفاری

○اندیشه ی در اسلام معاصر. حمید عنایت

○جامعه شناسی نخبه کشی. علی رضاقلی

○دیباچه ای بر نظریه انحطاط ایران. سیدجواد طباطبایی

○داد بی داد. ویدا حاجبی تبریزی


●عمومی خارجی:

○برف بهاری. یوکیو میشیما

○صدسال تنهایی. گابریل گارسیا مارکز

○نمایشنامه ها. برتولت برشت

○قلعه حیوانات. جورج ارول

○شازده کوچولو. انتوان سنت اگزوپری

○ابله. داستایوفسکی

○آناکارنینا. تولستوی

○زوربای یونانی. نی کازانتزاکیس

○بیگانه. البر کامو

○کیمیاگر. پائولو کوئلیو

○دزیره. آن ماری سلینکو

○برباد رفته. مارگارت میچل

○کجا می روی؟ . هنریک سینکویچ

○سرخ و سیاه. استاندال

○سرگذشت من. چاپلین

○فونتامارا. اینیاتسیو سیلونه

○فاوست. گوته

○کمدی الهی. دانته

○پر. ماتیسن

○نامه های عاشقانه یک پیامبر. جبران خلیل جبران

○داستانهای کوتاه. انتوان چخوف


●عمومی داخلی:

○سووشون. سیمین دانشور

○همسایه ها. احمد محمود

○سیاوش خوانی. بهرام بیضایی

○یک عاشقانه آرام. نادر ابراهیمی

○بار دیگر شهری که دوست می داشتم. نادر ابراهیمی

○چشمهایش. بزرگ علوی

○گیله مرد. بزرگ علوی

○شلوارهای وصله دار. رسول پرویزی

○هبوط. علی شریعتی

○کویر. علی شریعتی

○شاهدخت سرزمین ابدیت. آرش حجازی

○درباره حقیقت عشق. شهاب الدین سهروردی

○اسرار التوحید. زندگی ابوسعید ابوالخیر

○امام علی. عبدالفتاح عبدالمقصود (8جلد)

○گلستان. سعدی

○دیوان غزلیات. سعدی

○مثنوی. مولوی

○دیوان شمس. مولوی

○رباعیات. خیام


کلمات وزن دارند. خارج از دهان دارای جرم و حجم خاص خود هستند. بعضیهاشان چند گرم و بعضیهاشان چند کیلوگرم هستند. بعضی کلمات هم هستند که خیلی بیشتر از اینها وزن دارند. یک سنگینی جدی درونشان وجود دارد. هرچه میوه ممنوعه آگاهی را بیشتر خورده باشی این سنگینی را در سرت بیشتر حس می کنی.

تنهایی یکی از این مفاهیم است.

در جمع که هستی، روی گوشهایت وزنش را می نشاند. روی چشمهایت آویزان می شود. روی فکرت خودش را پهن می کند.

در میان جمعیتی "دور" و سخنانی "غریب" و جهانهایی "کوچک"، تنهایی به هیبت سایه ای در می آید و درونت یک چاه آرتیزین حفر می کند. لام تا کام دهان باز نمی کنی. لام تا کام دهانت گشوده نمی شود. نیاز داری برخیزی و خودت را در یک جلد کتاب بخوانی. خودت را در یک نت موسیقی بشنوی. خودت را در یک عطر ببویی. خودت را در یک تابلوی نقاشی تماشا کنی. اما نیست. نمی شود. و این خوب نیست.

اسارت است. تنهایی یک اسارت است. بزرگترین اسارت ممکن.

تا روزی که یک روح آشنا ببینی و لبخندتان بهم گره بخورد. که این خود امری است "دور".

اینگونه یا باید بروی یک کنجی بیابی و در انزوا گذران عمر کنی و یا آرام آرام کارت را بکنی و تاثیرت را بگذاری. این دومی انتخاب مهمی است که روح های بزرگ در تاریخ انجام داده اند. تا مرگ خویشتن از این نردبان بالا رفته اند. نوشته اند و گفته اند و انجام داده اند. هریک به زبانی. اما از پای ننشسته اند. کنار نکشیده اند.

این است که تنهایی سرنوشت مشترک این روح های پاک است. این اشتراک تنها نقطه ای از جهان است که تنها نیستند.


آدمی تلفیقی نابهنگام است از آنچه می خواهد و آنچه در آن قرار گرفته است. یک نابهنگامی مرکب از هویت، تاریخ و آرزو که وادارش می کند به حرکت. مجموعه ای از فضیلتها که از دایره قدرتش خارج است با اینحال منظره ای از این لیست در خیابان و خانه متولد می شود. اینگونه تختخواب هم تریبونی خواهد بود از آن لیست که فرد را معروف می کند. معروف برای مخاطبی که خودش باشد. مخاطبی با چشمهای نافذ که از متن، آنچه را می فهمد که در توان دارد. اگرچه این توان اغلب در حداقل خودش قرار دارد انجا که میل تنفس می کند. اینگونه است که در هرکسی اسطوره های فراوانی حیات دارند. توگویی جسم و جان فرد محل زیست انداموار این اسطوره هاست.


نقد همانا مواجهه ای است با این فضیلتها که در زهدان ذهن حیات دارند. بااینحال خود نقد هم صرفا منظره است. بخشی از لیست و نه خارج از آن. اینگونه منتقد در فشار نابهنگامی قرار دارد. فشاری که خودش محصول مشترک هویت و تاریخ و آرزوهاست. نقاب نقش پذیری.


در تقابل این نقاب ناآگاه، واقعه خبر نمی دهد. گاه وقوع فضیلت نامشخص است بااینحال انتخابها همان بزنگاههای پرش هستند که بر پرتگاه مناظر عمومی قرار دارند. شجاعت این پرش گاه در همسایگی دیوانگی زیست می کند و خود منظره ای است از مراودات اجتماعی.


نابهنگامی آدمی در همین حین رخ می دهد و به تاسی از آن نابهنگامی جهان بازتولید می شود.


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

فان جوکی| عکس خنده دار جدید | جوک و اس ام اس خنده دار | کاریکاتور جدید خنده دار William ... همه چیز درمورد برق و الکترونیک استاد سئو سپتيک تانک, مخزن دفع فاضلاب ** وبلاگ رسمی سیب سبز ** جایی برای همه